۱۳۹۰/۲/۱۷

وفادار

توی دوران دانشجویی یک هم اتاقی داشتم که دو سه سالی بود که با دوست دخترش ادای عشق و عاشقی در میاوردند و قرار بود در آینده با هم ازدواج هم بکنند. بعد هر وقت با هم تنها می شدیم، شروع می کرد در مورد دخترهای دانشگاه حرف زدن و این که کدام خوشگل تر از بقیه است و کدام را بیشتر می پسندد. هر وقت هم دختر خوشگلی می دید یک مدتی می رفت توی نخش؛ برای پیشنهاد دادن و قرار مدار برنامه می ریخت (دو سه باری هم عملی اش کرد). من و بقیه ی هم اتاقی ها هم کاری به کارش نداشتیم. فقط هر از چند گاهی دوست دخترش را یادآوری می کردیم برایش.
سال آخر دانشگاه بود که بالاخره بهم زدند. روحیه ی دوست دخترش خیلی خراب شده بود و چند جلسه ای هم پیش روان پزشک رفت. اما خودش به تخمش هم نبود، سیم کارتش را عوض کرد و چسبید به زندگی و چشم چرانی اش!

چند وقت پیش توی فیس بوک رای گیری راه انداخته بودند که از کدام خصوصیت منفی پسرها بدتان می آید، حالتان را بهم می زند یا همچین چیزی. این دوست ما هم شرکت کرده بود. جوابش هم این بود: عدم وفاداری!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر